خدایا!
این زبان،چون لایه های کویرترک خورده ی گناه ،زلالی باران رحمت تورا له له می زندواین برگ های پژمرده ی دل،خنکای نسیم رضایت تورا آرزو می کند....
خدایا!
کبوتردل به یاد گردش به دور بارگاه تومی تپد....
این جان ،دراشتیاق تومی سوزد....
این چشم بهانه ی تورا می گیردواشک می ریزد....
این ریه ها به شوق توتنفس می کنند....
سینه درهحران تو آتش گرفته است....
این پنجه ها درطلب چشمه ی بی انقطای توبه خاک می روند....
خون رگ ها به جستجوی تودرگردش است....
خدایا!
بامن آن کن که توشایسته ی آنی از آمرزش وبخشش ورحمت ونه آن که من سزاوار آنم از عذاب ومجازات ونقمت،به حق رحمتت ای هرچه جوی لطف ازچشمه ی وجود تو....
نظرات شما عزیزان:
پویا 
ساعت15:24---13 آبان 1390
وبه خیلی خیلی جالبی داری ممنون
|