خدای من!
کوله بارم اگرچه ازتوشه راه تهی است ،انباشته ازتوکل که هست....
اگرچه خزه ی گناهانم،مرداب دلم راهرلحظه به عفونت عذاب نزدیک می کند،آفتاب اطمینان به توهنوزدرآسمان وجودم می درخشد....
اگرخواب زمستانی گناه،دلم رابه انجماد کشیده است،نسیم بهاری اعتمادبه لطف تو،درآوندهای دلم هیجان تازه آفریده است.اگردانه ی وجودم در زیرخاک های غفلت نسیان،دراشتیاق دیدارخورشیدتو،شکفتن راازیادبرده است.شناسایی سبزینه ی فطرتی که تو در وجودم نهاده ای،سرمی شکفدودراشتیاق تورشد می کند...
خدایا!
درزیرسنگین گناه،دل خویشتنم به دست های مهربان توست....
من اینک درخت وجود خویش را درمسیر نسیم روح افزای تو قرارداده ام ودهان تشنه ی گلبرگ های وجودم راروبه باران توگشوده ام....
نظرات شما عزیزان:
|